بصیرت چگونه حاصل مىشود؟


بصیرت به معنى دانایى، بینایى، بینایى دل، هوشیارى، زیرکى و یقین است.(1)
نزد اهل معنا، نیرویى نهانى و قوّهاى قلبى است که در شناخت حقایق تا عمق وجود و باطن ذات آن رسوخ مى کند.
شاه نعمت اللَّه ولى و برخى از اهل معرفت(2) مى گویند: »بصیرت قوّه قلبى یا نیرویى باطنى است که به نور قدس روشن گردیده و از پرتو آن، صاحب بصیرت، حقایق و بواطن اشیا را در مى یابد. بصیرت به مثابه بَصَر (چشم) است براى نفس«.(3)
میان بَصَر که تأمین کننده نور ظاهرى، و بصیرت که آورنده نور باطنى است، تفاوت بسیار است. »نور ظاهرى، تنها با بینایى انسان سر و کار دارد. خورشید و ماه و چراغ، بیش از این که فضا را روشن و بینایى انسان را یارى کند، کارى انجام نمىدهد. پس اگر انسانى ناشنوا بود یا در بویایى و لامسه و گویایى خود نقص داشت، با تابش آفتاب و مهتاب و نورهایى از این قبیل، مشکلاتش حل نمىشود. اما نور باطن همه نقصهاى (باطنى و معنوى) انسان را برطرف، و تمام دردهاى او را، درمان مى کند... .
در صورتى که درون کسى را روشن کرد، ساحت جانش چنان نورانى مى شود، که هم صحنههاى خوبى را در خواب و بیدارى مى بیند، هم آهنگهاى خوبى را مى شنود، هم رایحههاى دل انگیزى را استشمام مىکند و هم لطیفههاى فراوانى را لمس مى نماید.(4)

تفاوت دیگر:

جهت شفاف تر شدن حقیقت و مفهوم بصیرت به تفاوت دیگر آن با بَصَر اشاره مى کنیم. انسان دو چهره یا دوجنبه دارد: چهره ظاهرى یا مُلکى و چهره باطنى یا ملکوتى، خداوند براى دیدن ظواهر، بَصَر را به صورت بالفعل به انسان داده، بشر از آغاز تولد به کمک آن هر چه را که در شعاع چشم و منظر او قرار گیرد مى بیند. اما براى دیدن باطن و شهود ملکوت، قوه نورى را در نهاد او نهادینه نموده به نام بصیرت، که تا آن »نور استعدادى« از قوه به فعلیت در نیاید، رؤیت باطن و شهود ملکوت، میسر نخواهد بود.
صاحب جامع الاسرار مى گوید: معناى سخن خداوند (نور على نور یهدى اللَّه لنوره من یشاء)،(5) (... و من لم یجعل اللَّه له نوراً فماله من نور)،(6) چیزى جز این نیست که تا نور حق حاصل نیاید و به دل و جان سالک نتابد، بصیرت در او پدید نیاید. نور حق سرمه چشم بصیرت است و تمام تلاش اهل مجاهده براى آن است که مورد عنایت حق قرار گیرند و نور حق بر دل و بر جانشان پرتو افکن گردد.(7)
حافظ شیرازى که مى گوید:

گرنور عشق حق به دل و جانت افتد
باللَّه کز آفتاب فلک خوبتر شوى

ناظر به همین نور است. با پرتو افکن شدن نور حق است که سالک از تحیر و تردد مى رَهَد و سرانجام به حقیقت مى رسد.

راه تحصیل بصیرت :

براى نیل به مقام رفیع بصیرت باید به بازسازى و اصلاح نفس خویش پرداخت.
مجاهده با هواى نفسانى و تهذیب روح از زنگارهاى گناه، و لطیف و شفاف ساختن آیینه دل به نور توحید، تنها صراط مستقیمى است که »حجاب« دیدگان دل را مىگشاید و آدمى را در معرض الهامات غیبى و مقام کشف و شهود قرار مىدهد.
1- توبه:
اولین گام براى تهذیب نفس و تحصیل بصیرت است. توبه از تقصیرات و گناهان، بلکه از کوتاهىها و جبران حق اللَّه و حق النّاسى است.
2- ذکر خدا:
ذکر زبانى، قلبى و عملى، موجب بصیرت مى گردد. امیرالمؤمنین(ع) مى فرماید: »مَنْ ذکر اللَّه استبصر؛(8) هر کسى به یاد خدا باشد، بینایى و بصیرت یابد«.
3- هم نشینى با علما:
مجالست با علما که موجب بصیرت و بینایى است. على(ع) مى فرماید: »جاور العلماء تستبصر؛(9) با دانایان بنشین تا آگاهى یابى«.
4- خرد ورزى:
کسى که هر خبر یا مطلبى را مى شنود، فوراً نمىپذیرد، بلکه پیرامون آن مى اندیشد و آن را از صافى عقل و اندیشهاش مى گذراند، بصیرت و بینایى مى یابد، چنان که آینده نگرى و به کارگیرى خرد در فرجام امور باعث بصیرت و بینایى مى گردد.(10)
5- زهد:
زهد و عدم دلبستگى به دنیا، از امورى است که باعث بصیرت مى گردد.(11)
6- ارتباط با خدا:
ازدیاد معرفت به خدا، انس با قرآن و معانى و معارف آن، توسل به ائمه(ع) و مناجات با خدا در خلوت مخصوصاً نماز شب از امورى هستند که موجب بصیرت و بینایى و برخوردارى از الهامات غیبى مى شود.

درجات و مراتب بصیرت:

بصیرت باطنى و بینایى دل، درجات و مراتبى دارد. اوج آن مرتبهاى است که ائمه(ع) دارند.
امیرالمؤمنین(ع) مى فرماید: »لو کشف الغطاء ما ازددت یقیناً؛ اگر همه پردهها فرو افتد، چیزى بر یقین من افزوده نمىشود«.(12)
اگر چه آن مرتبه از یقین مخصوص اولیاى معصوم(ع) است، ولى دیگران نیز مى توانند مراتبى را تحصیل نمایند. هر کسى نور باطنى را از فطرت خدا داد خویش استخراج کند و چشم و گوشش باز شود، مى تواند خدا و نشانههاى او را با »چشم دل« ببیند و صداى تسبیح موجودات هستى را بشنود، که به حکم »یسبّح للَّه ما فى السموات و ما فى الارض«.(13) همه آنان که در آسمان و زمینند، تسبیح خدا مى کنند. بسیارى از واقعیتها را که با ابصر نمىتوان دید، با بصیرت مشاهده مى کند، بلکه توانایى دیدن جهنم و شنیدن صداى زفیر آن را پیدا مى کند، چنان که قرآن مى فرماید: »کلاّ لو تعلمون علم الیقین لترونّ الجحیم، ثم لترونّها عین الیقین«.(14)

آثار بصیرت:
 
در حدیث نبوى آمده که در دل هر بندهاى دو دیده نهانى است که به واسطه آن دو، غیب را مى نگرد و چون خدا بخواهد در حق بندهاى نیکى کند، دو چشم دلش را مى گشاید تا به واسطه آن، آنچه را که از دیدگان ظاهریش نهان است، بتواند دید.
از شمار انسانهاى صاحب بصیرت »حارث بن مالک بن نعمان انصارى« است.
پیامبر اکرم از او پرسید: چگونهاى و در چه حالى؟ عرض کرد: مؤمن راستین و اهل یقینم. پیامبر فرمود: علامت یقین و ایمان راستینت چیست، عرض کرد: زهد و کنارهگیرى نفسم از دنیا و دلبستگى آن، موجب شد که شبهایم را به بیدارى و عبادت و روزهایم را به روزه و تشنگى بگذرانم.
از این رو به درجهاى از بصیرت و بینایى رسیدهام که گویى عرش پروردگارم را که براى حسابرسى بر پا شده است، مى بینم و بهشتیان را در حال زیارت یکدیگر مى نگرم و زوزه وحشتناک جهنمیان را از درون آتش مىشنوم... پیامبر فرمود: »بندهاى است که خدا قلبش را روشن کرده است. حال به برکت این نور الهى صاحب بصیرت شدهاى پس آن را حفظ کن«.(15)
این خاصیت نور باطنى یا بصیرت است که از فطرت انسان پرتو افشان مى شود و اگر منبع الهى آن (فطرت) زنده به گور نشود و غبار آلودگىها و تیرگى هواهاى نفسانى آن را نپوشاند، همواره چشم بصیرت باطن پر فروغ خواهد بود اما اگر در پشت ظلمت گناه پنهان گردد و انسان تبهکار، حقیقت خود را نبیند، از آن رو که نورى ندارد، خود را گم مى کند و پس از مدتى خویشتن را به کلّى فراموش مى نماید.

پى نوشت ها:

1. دکتر محمد معین، فرهنگ فارسى، ج 1، ص 546.
2. اصطلاحات الصوفیه کاشانى، ماده »بصیرة«3. دائرة المعارف تشیع، جمعى از محققان، ج 3، ص 271.

4. آیت اللَّه جوادى آملى، تفسیر موضوعى ج 14، ص 132 - 13

5. نور (24) آیه 35.
6. همان، آیه 40.
7. جامع الاسرار، ص 510 و 580 - 579،.

8. غررالحکم، ج 5، ص 166

..۹  غررالحکم، ج 3، ص 387.

 ۱۰من استقبل الامور ابصر« یا »من فکّر أبصر العواقب« همان.
11. همان.
12. بحارالانوار، ج 66، ص 209.
13. جمعه (62) آیه 1.
14. تکاثر (152) آیات 7- 6- 5.
15. الکافى، ج 2، ص 54.

 

درباره ساده زیستى رهبر جامعه اسلامى قدرى توضیح دهید

.
 
یکى از ارزشهایى که در آموزههاى دینى بدان سفارش شده، ساده زیستى است، ولى التزام مدیران حکومتى - به ویژه رهبر جامعه اسلامى به آن - از اهمیّت ویژهاى برخوردار است.
عوامل زیر مى توانند فلسفه زهد رهبر جامعه اسلامى باشند:
1- همدردى با محرومان
در جامعهاى که مردم به دو گروه برخوردار و محروم تقسیم مى شوند، محرومان از دو جهت احساس رنج مى کنند: رنج ناشى از تهیدستى و رنج احساس عقب ماندگى در چنین اجتماعى، در درجه اوّل رهبر باید به گونهاى زندگى کند که محرومان جامعه احساس کنند رهبر همانند آنها زندگى مى کند. منش رهبر نوعى همدردى و مرهمى روى دل مجروح محرومان مى باشد؛ از این رو على(ع) زاهدانه زندگى نموده و همه رهبران را به ساده زیستى فرا خواند: »خداوند بر پیشوایان دادگر فرضى کرده است که زندگى خود را با طبقه ضعیف تطبیق دهند که رنج تهیدستى، مستمندان را ناراحت نکند«.(1) امام على(ع) در نامهاى به عثمان بن حنیف یکى از علل زهد گرایى خویش را ابراز همدردى با محرومان دانست: »چگونه ممکن است هواى نفس بر من غلبه کند و مرا به سوى انتخاب بهترین خوراکىها بکشاند، در صورتى که شاید در حجاز و یا یمامه افرادى یافت شوند که امید همین قرص نان را ندارند و دیر زمانى است که شکمشان سیر نشده است؟! ایا سزاوار است شب را با سیرى صبح کنم، در صورتى که در اطرافم شکمهاى گرسنه و جگرهاى سوزان قرار دارد؟!«.(2)
2- ایثار:
یکى از فلسفههاى زهد ایثار است، بدین معنا که زاهد از آن جهت ساده و بى تکلّف زندگى مى کند که دیگران را به آسایش برساند، زیرا قلب حساس و دلِ درد آشناى او آن گاه به نعمتهاى جهان دست مى یازد که انسان نیازمندى نباشد.(3)
رهبر جامعه اسلامى باید ایثار نموده و امت را بر خود مقدّم داشته و رنجها را تحمّل کند تا دیگران در رفاه باشند، مضافاً بر این که ساده زیستى او موجب مى شود مردم به ساده زیستى عادت کرده و فرهنگ ایثار در جامعه نهادینه شود.
ساده زیستى رهبر در تعیین سیاستهاى کلان نظام اسلامى و حمایت از محرومان بیشتر ظهور مى کند. اگر رهبر جامعه طعم تلخ فقر را نچشیده باشد، رنج و مشکلات فقیران و پابرهنگان جامعه را درک نکرده و نمىداند اینان چگونه با مشکلات دست و پنجه نرم مى کنند. اما ساده زیستى او موجب مى شود سیاست فقر زدایى را پیگیرى نموده و به حمایت از محرومان بپردازد. امام على(ع) یکى از علل زهد گرایى خویش را حمایت از محرومان دانسته و مدیران حکومتى خویش را به فقر زدایى فرا خوانده(4) و آن دسته از مدیران خود را که ساده زیستى را رعایت نمىکردند، نکوهش نموده است.(5)
ج - مبارزه با دنیا گرایى:
تاریخ شاهد جنایات و ستمهاى فراوانى برخى از رهبران جامعه بوده بى تردید یکى از علل مهم آن دنیا گرایى و حُبّ ریاست است: امام صادق(ع) فرمود: »رأس کلّ خطئة حبّ الدنیا؛(6) سرچشمه هر لغزش و خطایى دوستى دنیا است«.
برخى از رهبران بعد از رسیدن به قدرت، همه خوبىها را در لذت دنیوى و قدرت گرایى جستجو نموده و اسیر قید و بندهاى دنیا مى شوند و از هیچ جنایتى دریغ نمىکنند!
یکى از عوامل مهم بازدارنده از دنیا گرایى، ساده زیستى است. رهبر جامعه اسلامى با رعایت آن مى تواند با دنیا گرایى مبارزه نموده و همه خوبىها را در لذت معنوى و خدمت به بندگان خدا و دورى از تجمل جستجو نماید. مبارزه با دنیا گرایى حاکمیت عدالت را در پى داشته و از جنایات جلوگیرى مى نماید.
در آموزههاى دینى به این عنصر بسیار سفارش شده که رهبر جامعه اسلامى به عنوان الگوى جامعه، پاى بندى بیشترى به آن داشته باشد.
امام على(ع) مصداق بارز ساده زیستى بوده و یکى از پرشکوهترین مظاهر جمال و جلال انسانیت را به نمایش گذاشت. امام راحل(س) نیز ساده زیست و همه مدیران حکومتى را به ساده زیستى فرا خواند. ساده زیستى این دو رهبر الهى ریشه در آموزههاى اسلامى دارد و نشان مى دهد که یکى از بایستههاى منش رهبر جامعه اسلامى، زهد گرایى است.
کوتاه سخن: امام و رهبر جامعه چون بالاترین مسئولیت را بر عهده دارد و به تبع آن از بالاترین نقش الگویى در جامعه بهرهمند است، براى موفقیتش در هدایت امت به سوى رستگارى و قناعت زیستى و پرهیز از تجملات زندگى مى بایست بهترین الگوى ساده زیستى باشد. اگر جز این باشد، نمىتواند در اهداف الهى خود موفق باشد. به قول معروف: رطب خورده منع رطب کى کند؟!
پى نوشتها:
1. نهج البلاغه، خطبه 207؛ سیرى در نهج البلاغه، ص 227.
2. نهج البلاغه، نامه 45؛ فرهنگ آفتاب، ج 6، ص 303.
3. سیرى در نهج البلاغه، ص 223.
4. نهج البلاغه، نامه 53.
5. همان، نامه 45.
6. سفینة البحار، ج 1، ص 361

آیا تحمل بیماری های بدون علاج موجب پاک شدن گناه می شود؟


 از متون دینی استفاده می شود که تحمل بیماری برای خدا هم موجب پاک شدن گناه می شود و هم ثواب اخروی را به دنبال دارد.
پیامبر اکرم (ص) فرمود: «السقم یمحو الذنوب؛(1) بیماری گناهان را نابود می کند». در حدیث دیگری از حضرت نقل شده .
«لحظه ها و ساعت هایی که انسان گرفتار همّ و غم ها است، ساعات کفارة گناهان است».(2)
از این گونه روایات در معارف اسلامی فراوان است، چنان که امام صادق (ع) فرمود: «هنگامی که «عبدخدا» گناهش زیاد می شود و اعمالی که آن را جبران کند نداشته باشد، خداوند او را گرفتار حزن و اندوه می کند تا کفارة گناهان او باشد».(3)
حضرت در مورد صبر در برابر حوادث تلخ زندگی می فرماید :«هر کس از مؤمنان به بلایی گرفتار شود و شکیبایی را از دست ندهد، پاداش هزار شهید دارد».(4)
البته این بدان معنا نیست که انسان خود را در سختی ها و مشکلات قرار دهد یا در راه سلامتی و حفظ حیات خود کوتاهی کند، به این نیت تا این که از گناهان پاک شود.
از دیدگاه معارف اسلامی اولین و مهم ترین نعمتی که انسان از خداوند دریافت می کند، نعمت «حیات» است. هرگونه سهل انگاری که باعث کوتاهی حیات یا اختلال در سلامتی گردد، جرم و گناه به شمار می آید و موجب عقوبت الهی است.
بنابراین از آیات و روایات نباید نتیجه تخدیری گرفت و خود را تسلیم گرفتاری ها و مصایب و مشکلات نمود و حتی از آن استقبال کرد، چه این که هیچ گاه قرآن نمی گوید: در برابرمصائب تسلیم باش و در رفع مشکلات تلاش مکن و تن به ستم ها و بیماری بده، بلکه می گوید: اگر با تمام تلاش و کوششی که انجام دادی، باز گرفتاری ها به تو چیره شد، به اعمال گذشته ات بیندیش و از گناهانت استغفار کن(5) و درصدد اصلاح نفس خویش و جبران ضعف ها باش.
بیماری ها و سختی ها و مصائبی که انسان باعث پیدایش آن یا طولانی شدنش نباشد، بلکه برای رفع آن تلاش لازم را انجام داده، کفارة گناهان است و باعث شکوفایی استعدادهای نهفته درون انسان می گردد. تحقق این مطلب به نوع برخورد انسان با سختی ها و مشکلات بستگی دارد. قرآن کریم می فرماید: «ما شما را به وسیله شرور یعنی بدی ها و بیماری ها و خیرات و نعمت ها امتحان می کنیم»(6) یعنی آن چه را شما خیر یا شر می نامید، معلوم نیست صد درصد همان گونه باشد که می پندارید، بلکه بستگی دارد به نحوه استفاده ای که از آن می کنید و یا به برخوردی که با آن دارید.
در سوره بقره پس از آن که سختی ها و مصائب و مشکلات را به عنوان امتحان ذکر می کند می فرماید : «و بشر الصابرین؛ بشارت بده به کسانی که در مقابل سختی ها و مشکلات شکیبایی و خویشتن داری نشان می دهند» خویشتن داری و صبری که مبتنی بر ایمان به خدا است . وقتی انواع سختی ها را می بیند ، متوجه خدا می شود و می گوید : «انا لله و انا الیه راجعون».
تنها این گونه افراد هستند که تحمل سختی ها و مصائب باعث گشوده شدن درهای رحمت پروردگار به سوی آنان می شود.(7) و قطعا چنین برخوردی با مصائب و مشکلات ، باعث پاک شدن گناهان و کفارة آن به شمار می آید. بدیهی است اگر انسان در برابر بیماری، طریق کفر و ناسپاسی پیشه گیرد و به قضاء و قدر الهی اعتراض کند، اجری نخواهد داشت و موجب کفاره گناهش نخواهد شد.
پی نوشت ها :
1 – بحار، ج67، ص 244 .
2 – همان.
3 – کافی، ج2، ص 444.
4 – همان، ص 92.
5 – تفسیر نمونه، ج20، ص 447.
6 – انبیا (21) آیه 35.
7 – بقره (2) و آیات 158 – 256.