وجدان چیست؟ آیا مى توان وجدان را صداى خداوند دانست؟

درباره اصل وجود وجدان، دیرزمانى است که بحث‏ها و مناقشات دامنه ‏دارى میان اندیشمندان جهان وجود داشته است گروهى اصل وجود وجدان را به طور کلّى نفى کرده و آن را وَهْم و خیالى بیش نمى‏دانند.

بعضى آن را وجه تمایز انسان و حیوان دانسته‏ اند. نه مادیون در مورد وجدان دیدگاه مشترکى دارند و نه الهیون، حتى دانشمندان اسلامى دیدگاه یکسانى در این موضوع ندارند »فروید« براى وجدان اخلاقى اصالت طبیعى قائل نیست و آن را امرى اکتسابى مى داند و مى گوید: »قضاوت‏هاى وجدان هم نمى‏تواند صد در صد صحیح و اطمینان بخش باشد، زیرا منشأ آن، تربیت‏هاى خانواده و اجتماع است و محتواى وجدان اخلاقى مردم را، مجموعه‏اى از واردات (= درک‏هاى صحیح و ناصحیح تشکیل مى دهد بر خلاف نظریه فروید، عده زیادى از دانشمندان غربى، وجدان اخلاقى فطرى را قبول دارند و معتقدند: آدمى علاوه بر وجدان اکتسابى (که ناشى از تربیت خانواده و اجتماع است) داراى وجدان اخلاقى فطرى مى‏باشد ویکتور هوگو، ژان ژاک روسو، کانت و حتى راسل بر این نکته تأکید کرده‏ اند. ویکتورهوگو وجدان را به قطب نماى کشتى انسانى در اقیانوس هستى تشبیه کرده است.(1) به عقیده »ژان ژاک روسو« متفکر فرانسوى هر یک از انسان‏ها در درون خود صاحب نیرویى به نام وجدان است که فهم خوب و بد، حکم به انجام کارهاى خوب و اجتناب از کارهاى بد، نیز سرزنش و ملامت انسان به سبب انجام بدى‏ها و ترک خوبى‏ها، از شؤون و کارهاى آن است. وى با ستایش وجدان آن را غریزه ملکوتى و ملاک برترى انسان بر چارپایان مى داند.(2) »کانت« فیلسوف آلمانى، اخلاق را دستورهاى صریح و قاطعى مى داند که وجدان انسان، به وى الهام مى کند. او وجدان را ماهیت اعجاب انگیزى دانسته است »برترراند راسل« با آن که پدیده اخلاق را تقریباً انکار کرده، ولى درمورد وجدان با صراحت مى گوید: »در تاریخ جهان هرگز در هیچ زمانى همکارى اندیشه و وجدان فردى براى جهان مانند امروز مهم نبوده است«.(3) الهیون و پیروان مکتب پیامبران، وجدان اخلاقى فطرى را ثابت دانسته و آن را مانند سایر موجودات جهان، آفریده حضرت حق مى دانند. اینان عقیده دارند خداوند این راهنماى واقع بین را به اراده حکیمانه خود آفریده و در نهاد مردم مستقر نموده است تا با فروغش خوب و بد را بشناسند. اصول فضایل و رذایل را درک کنند و راه رستگارى و سعادت را از گمراهى و بدبختى تمیز دهند.(4)  

استاد مطهرى، وجدان را یکى از ویژگى‏هاى روح انسان و منشأ امر و نهى‏هاى اجتماعى مى داند که بر اساس آیه »و نَفْسٍ و ما سوّیها فألهمها فجورها و تقویها« خداوند کارهاى زشت و تقوا و پاکى را به آدمى الهام کرده و در ذات و سرشتش این نکته را نهاده که چه کارى زشت است و نباید انجام داد، یا چه کارى خوب است و باید انجام گیرد. از این رو وقتى انسان کار قبیحى مى کند و به جرم و خیانتى دست مى زند، نفس لوّامه یا وجدان اخلاقى اش او را مورد ملامت و سرزنش قرار مى دهد.(5) علامه محمد تقى جعفرى نیز وجدان را غیر از عقل و غریزه مى داند و معتقد است این که انسان‏ها باید از احکام و دستورهاى عقل پیروى کنند، سندى جز وجدان ندارد در معناى عمومى وجدان، تمام حیوانات اشتراک دارند، ولى در انسان‏ها وجدان در معناى عمومى غریزى منحصر نمى گردد، بلکه دریافت‏هاى عالى‏ترى  وجود دارد که حیوانات از آن محروم مى باشند.(6) .

استاد مصباح یزدى، شناختن خوب و بد و تعیین مصادیق هر یک را بخشى از کار عقل میداند و نسبت دادن فهم آن‏ها را به نیروى جداگانه به نام وجدان موجه نمى‏شناسد. وى درباره حکم وجدان مى گوید: وجدان غیر از تحسین و تقبیح، امر و نهى حقیقى ندارد. او ندامت را نتیجه فهم و درک زیان وارد آمده و از کف رفتن منفعت و سرمایه مادى یا معنوى مى داند. به عقیده وى عذاب وجدان، فرع بر آن است که شخصى ارزش هایى را
پذیرفته باشد و صفات و ملکاتى را به دست آورده و آن‏ها را سرمایه وکمال معنوى خود بداند و کارى انجام داده باشد که به اعتقاد خودش مستلزم زیان و نقص او است.(7) بنابراین دانشمندان علوم اسلامى، همه اصل وجود وجدان را به عنوان امر فطرى پذیرفته‏اند، ولى در حوزه کارى وجدان اختلاف نظر دارند قرآن مجید به نفس سرزنش‏گر سوگند یاد کرده و مى فرماید: »و لا أقسم بالنفس اللوامة«.(8) در ایه دیگر نفس انسان را چنین توصیف مى کند که خوبى و بدى‏ها را خداوند به او الهام کرده است. در احادیث اسلامى از آن به عنوان واعظ درونى یاد شده است. حافظ با توجه به این نکته مى گوید در اندرون من خسته دل ندانم کیست که من خموشم و او در فغان و در غوغاست البته باید به این نکته توجه داشت که قدرت دعوت وجدان و پایه مقاومت او در مقابل طوفان‏هاى نفسانى و منافع شخصى بسیار محدود است و تکرار عمل زشت، دید وجدان را کور مى کند و تشخیص او را دگرگون مى سازد. گاهى کارهاى خلاف و زشت، موجّه جلوه مى کند و کار به جایى مى رسد که انسان از کار خلاف، کوچک‏ترین احساس ناراحتى نمى‏کند و چه بسا انسان از کشتن جگر گوشه خود لذت مى برد، چنان که قرآن مجید مى فرماید: »بر بسیارى از افراد مشرک کشتن فرزندان، زیبا جلوه مى نمود«.(9)

پى نوشت‏ها 

1. محمد تقى جعفرى، جبر و اختیار، ص 196.

2. مجتبى مصباح، فلسفه اخلاق، ص 86 - 85.

3. محمد تقى جعفرى، جبر و اختیار، ص 192.

4. محمد تقى فلسفى، اخلاق، ج 1، ص 161.

5. استاد مطهرى، فلسفه اخلاق، ص 34 و 33، با تلخیص.

6. محمد تقى جعفرى، جبر و اختیار، ص 196

7. مجتبى مصباح، فلسفه اخلاق، ص 89 - 88، با تلخیص.

8. قیامت (75) آیه 12.

9. انعام (6) آیه 137

چرا دعای علمادرموردجنایت کارانی مانند شارون مستجاب نمی شود؟

 علما و کسانى که اهل دعا و راز و نیاز هستند، براى نابودى جنایتکاران دعا می کنند.

لیکن باید توجه داشت که اجابت دعا شرایطى دارد، از جمله این که: دعا جاى کار و اقدام عملى را نمی گیرد و باید توأم باکوشش و تلاش باشد.

رسول خداصلى الله وعلیه وآله فرمود:هر کس دعا کند، ولى عمل ننماید، مانند کسى است که بدون چلّه کمان می خواهد

تیراندازى کند{۱} ونیز فرمود: «دعاى کسى که در خانه نشسته و از خدا طلب
روزی کندمستجاب نمیشود.{۲}

در روایات دیگر وارد شده: «فردى که زن ناصالحى دارد و دعا مىکند که خدا او را از شرّ چون خدا طلاق را در اختیار او قرار داده است{۳}

باز نقل شده است که حضرت موسی علیه ا لسلام بیمار شده بود ، بنى اسرائیل به او گفتند: اگر از فلان گیاه استفاده کنى خوب می شوى. موسى گفت: من خود را مداوا نمىکنم تا خداوند مرا شفادهد.

چندی گذشت اما اثرى از بهبودى آشکار نشد. از جانب خداوند به او وحی شدکه به عزت و جلالم سوگند! شفایت نمىدهم مگر این که از همان گیاه استفاده کنى. اى موسى! می خواستى با توکل خود حکمت مرا باطل سازى؟! به جز من چه کسى خاصیت فابخشى را به ریشه گیاهان داده است. پس یکى از شرایط قبولى دعا تلاش در جهت هدف می باشد.{۴}

از طرف دیگر، جهان براساس سنتها و قوانین خاص خود اداره می شود و براى تحقق

چیزى باید تمام علتها و شرایط تحقق یابد، و دعا تنها بخشى از علت و شرایط تحقق یک چیز است.

در موردى که سؤال شده سنت الهى بر این تعلق گرفته که سرنوشت هر ملتى به دست خود آنان ورق بخورد. قرآن مىفرماید «خداوند آن چه را مردم دارندتغییرنمی دهد

مگرکه آن که آنها سرنوشت خود را تغییر دهند.{۵} جاى دیگر فرموده است: «اینها همه به

 خاطر آن است که خداوند نعمتهایى را که به هر قوم و ملتى داده،

هرگز تغییر نمی دهد، مگر آن که آنها خود را تغییر دهند.{۶}

در آیه دیگر فرموده است: «فساد در خشکى و دریا به خاطر کارهایى که مردم انجام

می دهنداشکارشد.{۷}
 

ازآیات فوق استفاده می شود که مفاسد اجتماعى مانند: ناامنى، جنگ، تسلط ظالم مولود عملکرد انسانها و جوامع بشرى است و راه رهایى از این نابسامانى ها به دست آنان است چرا که ظالمان و جباران افراد معدودى هستند. این سکوت و تسلیم ب دلیل مردم است که به جباران نیروداده ظلم بوش و شارون بر جامعه هاى اسلامى و فلسطین معلول دو چیز است :

یکى خوى ظالمانه آنان و دیگرى عدم اقدام جدّى و عملى کشورهاى اسلامى علیه متجاوزان اگر کشورهاى اسلامى به وظیفه الهى خود که وحدت کلمه و قیام علیه متجاوزان است عمل نمایند، دست آمریکا و اسرائیل قطع خواهد شد. به فرموده حضرت امام خمینى(ره) اگر هر مسلمان یک سطل آب بریزد، اسرائیل را سیل مىبرد. بعضى از کشورهاى اسلامى نه تنها علیه اسرائیل و آمریکا اقدام نمی کنند،

بلکه از آنها حمایت هم مىنمایند. در جنگ عراق علیه ایران اگر ملت ایران جبهه ها را پر نمىکردند و به جهاد و دفاع نمىپرداختند و فقط دعا می کردند،کارى از پیش نمی بردند، زیرا این کار برخلاف سنت الهى بود، لیکن در عین دعاهاى خالصانه، از جان و مال نیز گذشتند. خداوند هم نصرت و پیروزى را نصیب آنان کرد.

با مطالعه تاریخ پیامبران و امامان معصوم علیهم السلام به این نتیجه مىرسیم که آنان در عین این که دعا مىکردند و اعتقاد داشتند که پیروزى در برابر دشمنان با عنایت وکمک الهى است و طبعاً استجابت دعاى آنها، مؤثرتر از دعاى عالمان و... نیز است، ولى هرگز دست از جهاد و مبارزه بر نمىداشتند. علماى اسلامى هم براى نابودى بوش دعا می کنند و در حد توان خود اقدام عملى انجام مىدهند، لیکن قطع ید آنان از کشورهاى اسلامى اقدام عملى همه مسلمانان را می طلبد.
از طرفى تا مصلحت الهى نباشد، دعا مستجاب نمی شود.

پی نوشت ها:

1-بحارالانوار.ج93ص312

2-همان.ج71ص342

3-همان.ج93ص256

4-مصباح یزدی-بردرگاه دوست-ص33

5-رعد-آیه11

6-انفال-آیه53

۷-روم آیه۴۱

دعوت از تمام پژوهشگران

سلام
در این وبلاگ سعی داریم سوالات اخلاقی که در جامعه کنونی ما مطرح است واذهان بسیاری را به خود مشغول کرده است پاسخ گوییم.
از تمام دوستان علاقه مند به مباحث اخلافی درخواست می کنیم سوالات اخلاقی خود را  با ما در میان بگذارند تا در حد دانش خود به آن پاسخ دهیم.