آیا به پدر و مادری که به نماز اهمیتی نمی دهند، باید احترام کرد

 لزوم احترام به پدر و مادر هر چند در مسیر صحیح نباشند، مطابق با رفتار و اصول انسانی است. هر فرزند این نکته را خوب می داند که پدر و مادرش در راه پرورش و تربیت او دچار زحمات طاقت فرسایی شده اند که هرگز نمی تواند حتی اگر تا آخر عمر به آن ها خدمت کند، گوشه ای از زحمات ایشان را جبران کند. از پیامبر گرامی(ص) سؤال شد که حق پدر چیست، فرمود: «این که او را اطاعت کنی تا وقتی زنده است».(1) سؤال شد: حق مادر چیست، فرمود: «هیهات هیهات اگر به شمار ریگ های بیابان و قطره های باران در خدمت مادر بایستد، معادل با یک روز که در شکم او بوده است، نخواهد بود».(2)
در احترام به پدر و مادر فرقی وجود ندارد. نیکی به والدین، مسلمان و کافر ندارد. فرقی در حرام بودن عقوق والدین نیست بین این که مؤمن باشند و اهل عبادت و طاعت، یا این که کافر باشند و معصیت کار. در سورة لقمان می فرماید: «اگر پدر و مادر کوشش کنند که برای خدا آن چه که نمی دانی، شریک قرار دهی (یعنی به تقلید کورکورانه تو را امر به شرک کنند)، پس ایشان را فرمان مبر، ولی با ایشان در دنیا به نیکی و خوبی مصاحبت کن که پسندیدة شرع و مقتضای کرم می باشد».(3)
امام باقر(ع) فرمود: «سه چیز است که خدا استثنایی در آن قرار نداده است:
1ـ ردّ امانت به صاحبش، مؤمن باشد یا کافر،
2ـ وفای به عهدی که با کسی نموده، مؤمن باشد یا کافر،
3‌ـ نیکی به پدر و مادر، مؤمن باشند یا کافر».(4)
پدر و مادری که به نماز اهمیت نمی دهند، نه از این بابت است که اعتقادی به آن ندارند، شاید از فوائد و اهمیت نماز اطلاع کافی ندارند. در این گونه موارد، امر به معروف و نهی از منکر لازم است، به شرطی که با رعایت حال و در نظر گرفتن تمام جوانب، همراه با ادب و احترام باشد.
پی نوشت ها:
1. مستدرک وسائل الشیعه، کتاب نکاح، باب 70، ص 628.
2. همان.
3. لقمان (31) آیة 15.
4. اصول کافی، ج 2، ص 129

چه کنیم تا دچار وسوسه شیطان نشویم؟

 
براى مقابله با وساوس شیطانى، ابتدا باید دشمن را مهار کرد و سپس او را به عقب راند و در گام‏هاى نهایى او را به اسارت کشید. در این جهت سیاست‏هاى اصولى در مبارزه با وساوس شیطانى عبارتند از:
1- نگهبانى و مراقبت: شیطان با جان ما سر و کار دارد. از این رو باید از آن حراست کنیم. راه مراقبت عبارتند از:
الف) تقوا پیشگى: قرآن مجید تقوا را لباسى بر اندام جان آدمى مى داند که آن را به خوبى مى پوشاند و حفظ مى کند: «لباس التّقوى ذلک خیر؛ بهترین جامه تقوا است».(1) امام على(ع) تقوا را دژى نفوذ ناپذیر مى داند که رخنه‏اى در آن ممکن نیست.(2)
ب) کنترل ورود و خروج: زبان، چشم، گوش، فکر و همه اعضا و جوارح، درهاى ورودى به قلب اند. پس باید این‏ها را کنترل کرد.
ج) محاسبه: بعد از کنترل نوبت به محاسبه مى رسد، یعنى براى جبران ضعف‏ها و برنامه ریزى براى آینده ارزیابى لازم است.
2- واکنش مناسب: در برابر هر وسوسه‏اى باید واکنش مناسب صورت گیرد.
پیامبر اکرم(ص) مى فرماید: «دشمنان تو از جن، ابلیس و سپاهیان او است. پس اگر نزد تو آمد و گفت: فرزند مُرد، به خود بگو: زندگان براى مردن آفریده شده‏اند. اگر آمد و گفت: مال تو از دست رفت، بگو: ستایش خداى را که مى دهد و مى گیرد و زکات را از من برد. اگر آمد و گفت: مردم به تو ستم مى کنند، ولى تو ستم نمى کنى بگو: روز قیامت آنان که ستم کردند گرفتارند. اگر آمد و گفت چه قدر نیکى مى کنى، بگو: گناهان من بیش از نیکى‏هاى من است. اگر آمد و گفت: چه قدر نماز مى گزارى بگو: غفلت من از نمازهایم بیشتر است. اگر آمد و گفت: چه قدر بخشش مى کنى، بگو آن قدر که مى گیرم از آن چه مى بخشم زیادتر است. اگر گفت: چه قدر به تو ستم مى کنند بگو: من بیشتر ستم کرده‏ام. اگر گفت: چه قدر براى خدا کار مى کنى، بگو: چه بسیار معصیت‏ها کرده‏ام».(3)
3- استعاذه: در برابر هجوم وسوسه‏هاى شیطان، لازم است به پناهگاهى مطمئن پناه ببرید و آن توجه به خدا و یاد او است. قرآن مجید مى فرماید: «اگر از شیطان وسوسه‏اى به تو رسد، به خدا پناه ببر که او شنواى دانا است».(4)
4- مجهز شدن به تجهیزات: در برابر تهاجم وسیع شیطان، باید در میدان کارزار، همواره مسلح باشیم. برخى از تجهیزات در حدیث پیامبر اکرم(ص) مطرح شده است. حضرت مى فرماید: «آیا شما را آگاه کنم بر کارى که اگر انجام دادید، شیطان از شما فاصله مى گیرد، به اندازه فاصله مشرق تا مغرب؟ گفتند: آرى. فرمود: روزه صورت شیطان را سیاه مى کند و صدقه، کمرش را مى شکند. دوستى براى خدا و کمک براى عمل صالح، پشت او را قطع مى کند و استغفار، بند دلش را مى برد».(5)
5- آشنایى با دام‏هاى شیطان: براى رهایى از وساوس شیطانى باید مواظب دام‏هاى او بود. یکى از دام‏هاى خطرناک شیطانى، محبت به دنیا است.
امام على(ع) مى فرماید: «از دنیا حذر کن، زیرا دام شیطان و جایگاه فساد ایمان است».(6)
دام دیگر که از مهم‏ترین ابزار کار شیطان به شمار مى رود، هواپرستى است، زیرا تا پایگاهى درون انسان وجود نداشته باشد، شیطان قدرت بر وسوسه گرى ندارد. شیطان خواسته‏هاى نفسانى انسان را تأیید مى کند. قرآن مجید مى فرماید: «تو هرگز بر بندگان من تسلط نخواهى یافت مگر گمراهانى که از تو پیروى مى کنند».(7)
بنده خدا تابع هوا و هوس نیست و خواست خدا را مقدّمى دارد.
یکى دیگر از دام‏هاى شیطان، زنان و غضب است. امام على(ع) مى فرماید: «براى شیطان کمندى بزرگ‏تر از خشم و زنان نیست». منظور از این سخن، زیر سؤال بردن شخصیت زن نیست، بلکه منظور آن است که از طریق اختلاط با زن و ارتباط نامشروع با وى، و جذابیتى که جنس مخالف دارد، شیطان مردم را مى فریبد، همان گونه که از طریق مال و زینت دنیا که ذاتاً بد نیستند، وارد مى شود.
برخى از امور دیگر نیز در مخالفت با وسوسه‏هاى شیطان مؤثر است:
1- انجام یک سرى مستحبات مثلاً همیشه با وضو بودن و زبان را به ذکر مخصوصاً «لا حول و لا قوة الاّ باللَّه العلى العظیم» عادت دادن.
نیز خواندن قرآن در اوقات مختلف.
2- خود را از بیکارى، تنهایى و عوامل وسوسه‏انگیز دور داشتن.
3- ذهن را همواره به امور شریف متوجه ساختن و عادت دادن.
4- مطالعه و تفکر پیوسته پیرامون خدا و قیامت.
5- به طور منظم مثلاً هفتگى به زیارت اهل قبور رفتن و نسبت به عاقبت خود و احوال پس از مرگ اندیشیدن.
6- شرکت کردن در مراسم دینى و فعالیت جدى در مسائل فرهنگى اجتماعى و نماز را با توجه و حال و عاشقانه و با حضور قلب خواندن.
پى نوشت‏ها:
1. اعراف (7) آیه 26.
2. نهج البلاغه، صبحى صالح، خطبه 157.
3. سفینة البحار، ج 1، ص 100.
4. اعراف (7) آیه 200.
5. سفینة البحار، ج 2، ص 64.
6. غرر الحکم، ج 1، ص 156.
7. حجر ( ) آیه 42.

توکّل چیست

 یکى از نشانه هاى ایمان و تقوا،‌ توکّل بر خدا و اعتماد به پروردگار است. انسان مؤمن همه چیز را باید از خدا بداند و خود ل چیست و انسانى که توکّل به خدا دارد، چگونه است؟را وابسته به قدرت لایزال او بداند و با این پیوند همچون قطره اى که به دریا مى پیوندد، ‌خود را در امواج سهمگین بیندازد و از هیچ چیز نهراسد.

مرحوم استاد علامه طباطبایی(ره) مى فرماید :«حقیقت مطلب این است که نفوذ اراده و رسیدن به مقصود در عالَم ماده،‌ نیازمند به یک سلسله اسباب و عوامل طبیعى و روحى و نفسانى است. هنگامى که انسان وارد میدان عمل مى شود و کلیة عوامل طبیعى مورد نیاز را آماده مى کند، در چنین وضعى اگر انسان بر خدا توکل داشته باشد، اراده اش قوى و عزمش راسخ مى گردد و موانع و مزاحمات روحى در برابر آن خنثى خواهد شد، زیرا انسان در مقام توکل با خداوندى که همه چیز در یَد قدرت او است،‌ پیوند مى خورد. با چنین پیوندى دیگر جایى براى نگرانى و تشویش خاطر باقى نمى ماند و با قاطعیت با موانع دست و پنجه نرم مى کند تا به مقصود برسد. علاوه بر این نکتة دیگرى که در مورد توکّل موجود است، بُعد غیبى آن است؛‌یعنى خدا شخص متوکل را با امدادهاى غیبى مدد مى رساند و آیة شریفة‌ «من یتوکّل على الله فهو حسبه؛ هر کس بر خدا توکل کند خدا او را کفایت مى کند» چنین امدادهاى غیبى را نوید مى دهد.[۱]

از روایات نیز این معنا استفاده مى شود مثلاً امیرالمؤمنین(ع) فرمود: «من توکّل على الله ذلّت له الصعاب و تسهّلت علیه الاءسباب و تبوّء الخفض والکرامة؛[۲] هر کس بر خدا توکل کند، سختى ها برای او نرم و آسان مى گردد و اسباب و وسیله ها برایش فراهم مى شود و در راحت و وسعت و کرامت جاى مى گیرد».

از دیگر آثار توکل، قوّت و شجاعت است. پیامبر(ص) فرمود: «من أحبّ أن یکون أقواى الناس فلیتوکّل على الله؛ کسى که دوست دارد قوى ترین مردم باشد، باید بر خدا توکل کند».

همّت عالى نیز یکى از آثار توکل است. امام جواد(ع) فرمود: «الثقة بالله تعالى ثمن لکل غال و سلّمٌ إلى کلّ عال؛ اعتماد به خدا بهاى هر چیز گرانبها و نردبانى به سوی همة بلندى ها است».

یک روز امیرالمؤمنین(ع) گروهى از مردم را دید که با برخوردارى از صحّت و سلامت، ‌کار را رها کرده وگوشة مسجد نشسته اند. فرمود: شما چه کسانى هستید؟ گفتند: ما متوکلین بر خدا هستیم. اگر چیزى پیدا کنیم،‌ مى خوریم و اگر چیزى نداشتیم صبر مى کنیم. امیرالمؤمنین(ع) فرمود: شما متأکلین بر مردم هستید، یعنى از دسترنج دیگران ارتزاق مى کنید، نه متوکّل بر خدا. گفتند: پس چه کنیم؟ حضرت فرمود: همانند ما رفتار کنید. هر گاه چیزى به دست آوردیم، در راه خدا مى بخشیم و هنگامى که در تلاش و کوششى که داریم به چیزى دست نیافتیم،‌ خدا را شکر مى کنیم.[۳]

بنابراین توکل بر خدا به معناى گوشه نشینى و کارنکردن نیست، بلکه انسان متوکل با تمام توان به کار و کوشش مى پردازد امّا توکل و امیدش بر خدا است.



۱]
محمد رضا مهدوى کنی،‌ اخلاق عملی، ص 516،‌ به نقل المیزان، ج 4، ص 67.

۲] همان، ص 517، به نقل از شرح غرر، ج 5، ‌ص 425.

[۳] همان،‌ ص 523، به نقل از مستدرک الوسائل، ج 2، ص 289.