چگونه مى توان مردم دارى نمود ؟


منظور از <مردم دارى > چیست ؟ اگر منظور این است که چگونه مى توان رفتار کرد تا همهء مردم از آدم راضى وخشنود باشند و انسان محبوب دل همهء انسان ها گردد, باید گفت : چنین کارى و جلب دوستى طبقات مختلف وصاحبان ایده هاى متفاوت از کسى برمى آید که متظاهر و دروغگو باشد و با هر کس مطابق میلش بگوید وبنمایاند, ولى انسان هدف گراى خداپرست و فضیلت خواه تنها مى تواند انسان هاى حقیقت طلب و هم کیش خود را جلب کند. قرآن کریم , پیامبر اسلام را <رحمة للعالمین > معرفى مى کند, یعنى نسبت به خطرناک ترین دشمنانت نیز رحمت داشته باش و به آنان محبت کن , اما منظور قرآن این نیست که با هر کسى مطابق میل وخوشایند او عمل کنیم و طورى رفتار کنیم که خوشش بیاید و به سوى ما کشیده شود, محبت آن است که باحقیقت توأم باشد. محبت خیر رساندن است , گاهى خیر رساندن به شکلى است که علاقه و محبت طرف راجلب نمى کند. آن ها چون این محبت ها را با تمایلات خویش مخالف مى بینند, به جاى قدردانى دشمنى مى کنند.(۱)
اگر منظور وظیفه انسان در قبال کسانى است که احترام و تکریم آن ها موجب رضایت و خشنودى خدااست , باید بدانیم که <ره مردم دارى , محبت در مدار عقل و شرع است >. با مردم باید به تناسب سن , علم واندیشه , مذهب و مکتب , نیز میزان تعلق و ارتباط آنان با شما رفتار کنید و دیگرى عفو و گذشت در مقابل خطاهاى آنها. و پوشاندن عیب هاى آنها است .
به بیان دیگر: انسان در قبال اصناف و طبقات مختلف مردم , وظایف یکسان و همانندى ندارد. پدر و مادر,همسر و فرزندان , برادران و خواهران , اقوام و بستگان , دوستان و همسایگان , همسالان و کوچک ترها و بزرگ ترها, علما و اندیشمندان , مسلمانان و مؤمنان , غیر مسلمانان و کفار (به عنوان انسان ) همه از نظر اسلام داراى حقوقى متناسب موقعیت خود هستند (نه یکسان و همانند) و انسان در برابر هر یک از آنان وظایفى دارد, اماوظایف و حقوق شان برابر و یکسان نیست . محبت در مدار عقل و شرع نسبت به آنان این است که حقوق هریک از آنان شناخته شود و وظایف قانونى و اخلاقى را به نسبت به آنان داریم انجام دهیم .
پیش از بیان برخى از آداب و روش مردم دارى یا محبت در مدار عقل و شرع , به یک تذکر مهم توجه کنید:
محبت کلید اصلى <مردم دارى > است . از پیامبر اکرم (ص ) نقل شده که : <المرءمع من احب ّ; مرد (انسان ) باکسى است که به او محبت دارد>. (2 )امام صادق (ع ) فرمود: <الدین هو الحب و الحب هو الدین ; دین , دوستى ومحبت است و محبت همان دین است >. (3 )ولى مهم ترین مطلبى که لازم است در آن تأمل گردد, این است که بدانیم :
<مبدأ و مقصد> محبت چیست .
محبت چون نیاز فطرى بشر است ممدوح انسان غربى و شرقى , مادى و الهى است . اما از نظر اسلام محبت انسان به دیگرى باید مقدمهء یگانگى و اتحاد دو روح باشد و زمینه ساز محبت به محبوبى عالى تر و وصول به حقیقتى متعالى تر از افق اندیشهء انسان یعنى خدا گردد. در غیر این صورت , محبت نه تنها عامل پیوستگى ومردم دارى نیست , بلکه باعث قطع رابطه و پیدایش جنگ و درگیرى است . امام صادق (ع ) مى فرماید: <هر کس محبتش را در جاى نامناسبى قرار دهد, خود را در معرض جدایى و قطع پیوند و پیوستگى قرار داده است (۴)
راهکارهاى مردم دارى:

آن چه ذیلاً ذکر مى شود, وظایف اخلاقى با هدف مردم دارى است که یک مسلمان نسبت به دوستان ومؤمنان دارد. شناخت سایر وظایف و حقوق را باید در جاى خود جستجو کرد.
1- آن چه براى خود نمى پسندید, براى دیگران نیز مپسندید.
2- آن چه براى خود مى خواهید ,براى دیگران نیز طلب کنید.
3- سلام کردن
4- مصافحه کردن و دست دادن
5- معانقه و در آغوش گرفتن
6- خوش رویى و تبسم
7- خوش خویى و خوش زبانى
8- ابراز علاقه و اظهار محبت
9- تواضع و فروتنى
1- احترام و تکریم شخصیت دیگران , حتى هنگام صدا کردن و گفتن نام آنان
11- توجه کردن و گوش دادن به سخان آنان هنگام سخن گفتن .
12- احترام گذاشتن به نظریات و آرامى آنان
13- خوشبین بودن و نسبت به آنان سوءظن نداشتن
14- به زیارت شان رفتن و دید و بازدید کردن
15- ضیافت و مهمانى نمودن .
16- عیادت و احوال پرسى در هنگام بیمارى
17- همکارى در سختى ها و همدردى در مصیبت ها
18- به یاد آوردن و تقدیر نمودن از خدمات آنان , گرچه اندک باشد.
19- فراموش کردن خدمت و خوبى هاى خود در حق دیگران و ناچیزشمردن آن , اگر چه در انظار دیگران بزرگ باشد.
2- از خطا, قصور یا تقصیرات خود معذرت خواهى کردن و از خطاى آنان به راحتى گذشتن .
21- هدیه و سوغاتى دادن
22- نامه نگارى و پاسخ به نامهء آنان .

پى نوشت ها:
1- شهید مطهرى : جاذبه و دافعه على (ع ) ص 15- 14
2- میزان الحکمه , ج 2 ص 243            3 - همان , ص 215
4- بحارالانوار, ج 74 ص 183

چگونه مى توان قید این دنیا را زد و به خداوند منان نزدیک شد؟


دنیا و مال دنیا که محل و وسیلهء زندگى انسان است , وضعى معماگونه دارد, زیرا رسیدن یا نرسیدن به آن ,در زندگى آدمى و هستى و حالات او اثر دارد. اگر مال دنیا به دستش نیاید, مبتلا به فقر مى شود که همسایه ءنزدیک و دیوار به دیوار کفر است .
در نتیجهء فقر, انواع حالات دیگر از ناامیدى , اندوه و غم , احساس و سستى و خوارى , شک و تردید درعقاید, عجز و ورشکستگى در وى پدید مى آید و او را به اعمالى چون تکدى , طرارى , فریب , خیانت , حیله ودروغ و گاهى به اعمالى برخلاف مروت و عفت مى کشاند!
اگر همان دنیا به دستش بیاید و خود را موفق بداند, احساس بى نیازى مى کند; مغرور مى شود و طغیان مى ورزد! در آن صورت نیز انواع حالات روحى از تکبر و جاه طلبى , حق ناشناسى و بى اعتنایى و طمع فراوان ونارضایتى دائمى در وى پیدا مى شود و او را به انواع کارها از قبیل تعدى از حد خود, تجاوز به حقوق دیگران ,ظلم و ستم , فتنه گرى , فساد و عیاشى و فاسد نمودن زنان و مردان براى رسیدن به اهداف و مقاصد پلید خودمى کشاند1
بنابراین نه بهره مندى انسان از دنیا و آن چه در آن است , انسان را به خدا نزدیک مى کند و نه محرومیت ازآن , بلکه توجه نمودن و بها دادن به هر چیزى به اندازهء خودش و موقعیت و جایگاهش و به میزانى که درسعادت و خوشبختى دائمى انسان نقش دارد, باعث ارتقاى معنویت و تقرب به ذات احدیت مى گردد. درنتیجه در دنیاى پرهیاهوى <نفسانیت و هواپرستى > و در عصر <جاهلیت مدرن امروز که با هزاران ناراحتى عصبى و دغدغه هاى فکرى و روانى آمیخته است , او را فارغ البال مى گرداند, و به ساحل نجات و آزادى معنوى مى رساند و آرامش روحى و طمأنینه نفس را به او هدیه مى نماید. چه زیبا قرآن کریم حقایق ذکر شده را درعباراتى کوتاه و رسا بیان کرده است : <ان الانسان خلق هلوعاً, اذا مسه الشرّ جزوعاً و اذا مسه الخیر منوعاً, الاالمصلین 2
دنیا از منظر اندیشمندان و در معارف اسلامى دو جنبه دارد: ممدوح و مذموم . اگر با دید کشتزار و تبعى به دنیا نگریستیم (نه با نظر استقلالى ) و در اندیشه و عمل باور داشتیم و تصدیق نمودیم که در ماوراى دنیا,زندگانى جاویدى است که دنیا منزل یا گذرگاه و پلى براى رسیدن به آن جا پیش نیست و بدن ها مرکبى براى پیمودن این منزل است , قید دنیاى مذموم را زده ایم و به تعبیر امیرالمؤمنین (ع ) سه طلاقه اش کرده ایم و به دنیاى ممدوح دست یافته ایم .
دنیایى که على (ع ) در مدح آن مى فرماید: <همانا دنیا سراى صدق و راستى براى راستگویان و خانه تندرستى براى دنیا شناسان , و خانه بى نیازى براى توشه گیران , و خانهء پند, براى پندآموزان است .
دنیا سجدگاه دوستان و محبان خدا, نمازگاه فرشتگان الهى , فرودگاه وحى خدا, و جایگاه تجارت دوستان خدا است که در آن رحمت خدا را به دست آوردند, و بهشت را بسود بردند..3
اما اگر با دید استقلالى به آن نگریسته شود و آن را هدف و مقصد قرار دهد و لذات آن را سعادت حقیقى بپندارد, یا همانند هدف اصلى و سعادت حقیقى با آن معامله کند, اگر چه چنین عقیده اى نداشته باشد, به دنیاى مذموم دست یافته و خود را در چنگال آن گرفتار نموده است .
دنیایى که على (ع ) در مقایسه با آخرت مى فرماید: <ان الدنیا و الاخرة عدوان متفاوتان و سبیلان مختلفان ; دنیاو آخرت , دو دشمن متفاوت و دو راه جداى از یکدیگرند. کسى که دنیا پرست باشد و به آن عشق بورزد, به آخرت کینه ورزد و با آن دشمنى خواهد کرد. آن دو همانند شرق و غرب از هم دورند, و روندهء به سوى آن دو,هرگاه به یکى نزدیک شود, از دیگرى دور مى گردد, و آن دو همواره به یکدیگر زیان رسانند>.4
در جاى دیگر مى فرمایند: <مردم در بازار دنیا دو دسته هستند: یک دسته خود را مى فروشند و پول فروختن خودشان را مى گیرند, و دستهء دیگر مردمى هستند که در دنیا خود را مى خرند و آزاد مى کنند5
آگاهى از حقیقت دنیا که سراى فانى است و هیچ چیز در آن برقرار نمى ماند و همه چیز آن بوى فنا و تغییرمى دهد و رنگ مجازى دارد, نیز آگاهى از آخرت که سراى باقى و جاودانى است و لذت و سرور و عذاب و همه چیز آن حقیقى و واقعى است , اولین قدم براى ترک دلبستگى به دنیا است .
جهت آگاهى بیشتر به کتاب چهل حدیث امام خمینى (ره ) از ص 120تا 129مراجعه شود.
پى نوشت ها:
1-  کتاب سخنرانى هاى مرحوم راشد در رادیو ایران , ج 5 از ص 161
2- به تفسیر و توضیح آیات 19تا 35سوره معارج رجوع شود.
3- نهج البلاغه , ترجمه فیض الاسلام , حکمت و کلمات قصار, 126
4- همان , قصار 1
5- همان , قصار 128

معناى ترس از خداوند را توضیح دهید؟

 ترس به معناى بیم و هراس، یکى از حالات نفسانى است که باعث گریز از خطر یا آمادگى در مقابل خطر مى گردد. این خصیصه به خودى خود امرى مفید است که باعث بر حذر داشتن انسان از خطرات پیرامون وى مى گردد. ترس در زبان عربى »خوف« و »خشیت« نامیده مى شود.

در بین انسان‏ها، از کسانى ترس و هراس باید داشت که قیافه‏اى ترسناک دارند یا ظالم و ستمگر مى باشند، لکن خدا چهره‏اى مادى ندارد که به زشتى و زیبایى متصف شود. حقیقت خدا که ماوراى ماده است، چنین توصیف شده است: »اللَّه جمیل و یحب الجمال؛ خدا زیبا است و زیبایى را دوست دارد«.
از دیگر سو هیچ گونه ظلمى از سوى خدا نسبت به بندگان جارى نیست، که موجب ترس از وى شود.
ترس از خدا به معناى ترس از مسئولیت هایى است که انسان در برابر وى دارد.
ترس از این که در مقام انجام تکالیف الهى کوتاهى کرده و از عهده تکلیف به خوبى بر نیاید. به عبارت دیگر ترس از کم کارى‏ها، گناهان و کوتاهى‏ها در مقابل تکالیف الهى است.
ترس از انجام ندادن مسئولیت انسانى و ارزش‏هاى عالى، ترس از این که به هدفى که براى آن آفریده شده دست نیابد.
مولاى متقیان(ع) مى فرماید: »هیچ یک از شما ترس نداشته باشید مگر از گناه خویش«.(1)
سرچشمه‏هاى خوف الهى:
1- اعمال ناپاک و گناهان بندگان یکى از عوامل خوف از خدا است.
خدا هم چنان که به بندگان مؤمن خویش وعده بهشت را داده، به گناهکاران وبدکاران وعده عذاب داده است. پس گناه کار از این جهت که عذاب الهى در انتظار او است، خائف است.
2- در اولیاى خدا (پیامبران و امامان و صالحان) نیز خوف الهى وجود دارد تا بدان جا که در حال نماز، بدن مبارکشان به لرزه مى افتاد و نیمه شب‏ها از خوف خدا گریسته و به حالت غش مى افتادند. این حالت بدین خاطر است که به جهت درک عظمت الهى، خود را حقیر و کوچک احساس کرده و دچار خشیت و خوف مى گردند، یا بدین جهت است که همیشه دغدغه دارند حق عبودیت و بندگى را به انجام نرسانند.
خدا آن قدر با عظمت است که شکر یکى از هزار نتوان کرد، و یا خوف از آن که لحظه‏اى دچار غفلت از ذکر و یاد خدا شوند.
3- بین خدا ترسى و آگاهى ارتباط تنگاتنگ است. هر چقدر معرفت انسان به خدا از عمق بیشترى برخوردار باشد، ترسش شدت بیشترى خواهد داشت. خشیت الهى در دل بنده بدون معرفت حاصل نمى‏گردد: »إنّما یخشى اللَّه مِن عباده العلماء؛ به درستى که مى ترسند از خدا، (از میان بندگانش) علماء«.(2)
4- در قران وارد شده که و امّا من خاف مقام ربّه؛ پس آن که بیم داشت از مقام پروردگارش.(3)
مفسران درباره این که منظور از مقام چیست، چهار احتمال داده‏اند:
أ) مواقف قیامت،
ب) خوف از علم خداوند مراقبت دائمى او نسبت به همه انسان‏ها که هیچ چیز از او پوشیده نیست.
ج) ترس از خدا نه به خاطر آتش دوزخ و خوف از فوت لذت‏هاى نفسانى در بهشت (طمع نسبت به نعیم بهشتى) بلکه تنها به خاطر مقام پروردگار و جلال و عظمت او.
د) منظور مقام عدالت او است. خوف از عدالت به خوف از کوتاهى  اعمال باز مى گردد.(4)
اگر انسانى در مقابل عظمت و بزرگى خدا از یک سو و کوتاهى‏ها و گناهان خود از سوى دیگر، خاضع نشد و خشیت الهى در وجود او حاکم نشد، نشانه شجاعت و بزرگى نیست، بلکه نشانگر جهل و نادانى وعدم عاقبت اندیشى است، در نتیجه به دنبال رفع نواقص و توبه از گناهان نخواهد رفت و در قیامت در حالى خدا را ملاقات مى کند که در کوله بار خویش هیچ عمل خیرى ندارد. براى اطلاع بیشتر به تفسیر نمونه، ذیل آیات مورد بحث رجوع نمایید.
پى نوشت‏ها:
1. نهج البلاغه، حکمت 82.
2. فاطر (35) آیه 26.
3. نازعات (79) آیه 41.
4. ترجمه تفسیر المیزان، ج 19، ص 216.