آیا مَثَل «خواهی نشوی رسوا، همرنگ جماعت شو»را صحیح می دانید

 ابتدا باید توجه داشت که این تنها یک ضرب المثل است و حکم قطعی عقلانی یا حکم شرعی نیست که لازم باشد تا آن را به هر گونه که شده حفظ کرد.

با صرف نظر از این مسئله، این ضرب المثل به عنوان یک مسئلة رایج در جامعة ما، دو معنا می‌تواند داشته باشد:

1ـ گاهی انسان در جامعه ای زندگی می‌کند که ارزش و سنت های مشروع و مقبول در آن فراموش شده و اکثر مردم به فرهنگ و سنت های غیر منطقی عادت کرده، همان سنت ها را قبول دارند. در چنین فضایی گاهی گفته می‌شود: خواهی نشوی رسوا، همرنگ جماعت شو. اگر انسان در چنین جامعه ای قرار گیرد، نه تنها نباید با جماعت همرنگ شود، بلکه باید با رعایت شرایط، با سنت های غیر مشروع مبارزه نماید. هنر مؤمنان و دین مداران در جوّ زدایی چنین جامعه ای ظهور می‌کند؛ چنان که پیامبران و بزرگان دین با سنت های غیر منطقی جوامع خویش مبارزه نموده و با فضای جامعة‌ خویش همسو و همرنگ نشده اند. از این رو عدم همرنگ شن آنان با سنت های غیر منطقی و غیر مشروع از امتیازات انبیا به حساب آمده است. حضرت ابراهیم(ع) در جامعه ای زندگی می‌کرد که بت پرستی و خرافه گرایی به اوج خود رسیده بود، ولی به رغم آنکه تنها بود، با مردم عصر خویش همسو نشد و تحت فضای جامعة خویش قرار نگرفت، گرچه عدم همسویی او با سنت های پذیرفته شدة عصر خود، سختی را در پی داشت؛ از این رو خداوند او را ستود.[۱]

پیامبر اسلام(ص) در زمانی مبعوث شد که فرهنگ جاهلیت جزیره العرب را فرا گرفته بود.[۲] و پیامبر نه تنها جذب و همرنگ جامعة آن روز نشد،‌بلکه عملاً با سنت های جامعه مبارزه نمود و به فرهنگ سازی پرداخته و پیام آور عدل و معنویت بود و در راه رسیدن به این هدف سختی ها و اهانت ها را تحمل نمود تا آنجا که به او ساحر گفتند![۳]

به طور کلی اگر قرار بر این بود که همرنگ جماعت شوند، هیچ پیامبری نباید به تبلیغ دین خدا و دستورهای الهی می پرداخت و به آداب و سنت ها و عقاید باطل جامعة زمان خود به مبارزه می پرداخت.

ائمه(ع) نیز از وضعیت جامعة خویش راضی نبوده و با سنت های اشتباه همرنگ نمی شدند، گرچه در جامعه ای که آنها زندگی می کردند، دین و ارزش های آن نادیده گرفته شده بود؛[۴] از این رو امام علی(ع) یکی از اهداف حکومت خویش را حکامیت دین و ارزش های آن بیان نمود.[۵] و مدیران خود را به دین سالاری و ارزش مداری دعوت کرد.[۶]

امام حسین(ع) نیز یکی از اهداف قیام خویش را امر به معروف و نهی از منکر بیان نمود.[۷]

فلسفة امر به معروف و نهی از منکر، مبارزه با ناهنجارها است. البته مبارزه با وضع جامعة‌ غیر مطلوب باید بر اساس شرایط و سازکارهای خاص صورت گیرد. از این رو در آمورزه های دینی تقیه و سکوت نمودن نیز در برخی موارد خاص مدّ نظر قرار گرفته است. بنابراین اگر جامعه ای که انسان در آن زندگی می کند، مطلوب نباشد، نباید با آن همسو شد و به بهانة همرنگی با جماعت کارهای خلاف شرع انجام داد و یا به آن رأی مثبت داد و تنها اکثریت را در نظر داشت. اگر مبارزه با سنت های جامعة غیر مطلوب، پیامدهای منفی را در پی داشت و شرایط مبارزه فراهم نبود، لازم نیست مبارزه نمود، بلکه انسان یعی کند گناه و کارهای خلاف شرع انجام ندهد.

2ـ گاهی مقصود از همرنگ شدن جماعت بدان معنا است که انسان در جامعه ای زندگی می‌کند که بر اساس سنت ها و ارزش های دینی اداره می‌شود و فضای جامعه، فضای دین داری وارزش محوری است. طبیعی است در چنین جامعه ای همسویی و همرنگی وظیفة همة ارزشمداران و دین باوران است. عدم همگرایی و وادادگی از جامعة مطلوب نه تنها ارزش نیست، بلکه نوعی مخالفت با نظام دینی به حساب می‌آید. در جامعة آرمانی همسویی همگان لازم است.

شاید لزوم بیعت نمودن همگان وحضور همة مردم، به ویژة شخصیت ها بدان جهت است که همسویی و همرنگی در جامعة مطلوب ضروری است.

در یک جامعة کوچک به نام خانواده و محفل دوستانه نیز دو احتمال مذکور را می‌توان لحاظ نمود؛ از این رو در خانواده و محافل دوستانه که در ان خلاف شرع صورت می گیرد، نمی توان به بهانة همرنگ شدن با جماعت کار خلاف شرع انجام داد. با خانواده و محفلی که در آن ارزش و دین مداری حاکمیت دارد؛ باید همرنگ شد.

در مورد آداب و سنت های قومی وملی که مخالف با ارزش های دینی نیست و چه بسا پسندیده نیز هست، همرنگی و همسویی وحداقل احترام به آنها مطلوب و پسندیده است

.پی نوشت ها:

[۱] نساء (4) آیة 124.

[۲] فروغ ابدیت، ج 1 – 2، ص 43 به بعد.

[۳] ص(38) آیة 38؛ یونس (10) آیة 2.

[۴] مهدی پیشوایی، سیرة پیشوایان، ص 145.

[۵] نهج البلاغه، خطبة 131.

[۶] همان، نامة 53.

[۷] مناقب ابن شهر آشوب، ج 4، ص 84؛ مقتل مقرم، ص 139؛ بحارالانوار، ج 44،‌ص 329؛ مقتل خوارزمی، ج 1، ص 188؛ موسوعه کلمات الامام الحسین، ص 291

جوانان چگونه از خدا بخواهند که آنان را عاقبت به خیر کند؟

 جوانان باید با زبان حال و قال از پیشگاه خدا عاقبت به خیرى را تمنا کنند، چنان که حضرت یوسف به پیشگاه حضرت احدیت عرض کرد: «أنت ولیّ فى الدنیا والاخرة توفّنى مسلماً و ألحقنى بالصالحین؛ بار الها، تو صاحب اختیار من در دنیا و آخرتی. از تو مى خواهم که مرا مسلمان بمیرانى و به صالحان ملحق سازی».[۱]

علاوه بر دعا و تضرع باید اسباب عاقبت به خیرى را فراهم نمایند و از عوامل سوء عاقبت اجتناب ورزند. مهم ترین عامل بد عاقبتى گناه است، چنان که قرآن مجید می‌فرماید: «ثم کان عاقبة الّذین أساؤا السوأى أن کذّبوا بآیات الله و کانوا بها یستهزؤن؛ سرانجامِ کسانى که کارهاى زشت انجام دادند، آن بود که آیات خدا را تکذیب کرده و آن‌ها را استهزا نمودند».[۲]

امام صادق(ع) می‌فرماید: «چیزی بیش تر از گناه دل را تباه نمى کند، زیرا دل مرتکب گناهى می‌شود و بر آن اصرار می ورزد تا وقتى که گناه بر دل چیره شود و وارونه اش سازد».[۳]

علامة مجلسى در شرح این حدیث می‌گوید: یعنى همان طور که وقتى ظرفى وارونه شد، دیگر چیزى در آن قرار نگیرد، دل نیز در اثر گناه وارونه گردد و دیگر سخن حق در آن جا نمى گیرد و به تدریج به کفر و بى دینى منجر خواهد شد.[۴]

بعضى از رذائل اخلاقى در سوء عاقبت نقش دارد، مانند حسادت، تکبر، خودبینى و فخر فروشی.

امام صادق(ع) می‌فرماید: «آفت دین:‌ حسد و خودبینى و به خود بالیدن است».[۵]

امام صادق(ع) یکى از اسباب عاقبت به خیرى را تعظیم حق الهى و استفاده نکردن از نعمت در راه معصیت، احترام کردن به ذاکران و علاقه مندان به اهل بیت می‌داند.[۶]

 

پی نوشت ها:

۱] یوسف (12) آیة 101.

[۲] روم (30) آیة 10.

[۳] اصول کافی،‌ج 3، ص 370 – 369.

[۴] بحارالانوار، ج 70، ص 313.

[۵] اصول کافی، ج 3، ص 418.

[۶] میزان الحکمه، ج 1، ص۱۲

آیا زن باید «شیردل و نترس» یا «بزدل و ترسو» یا «متعادل» باشد؟


 زن مانندمرد باید اخلاق و صفات نیکوی باطنی داشته باشد، امّا متناسب با خودش، چون وظائف زن و مرد به تناسب وضع جسمانی و روانی آنان است؛ بنابراین هر کدام به تناسب وضع جسمانی و روانی خود باید اخلاق و صفات خویش را تنظیم کرده و به اخلاق پسندیده خود را بیاراید. در بسیاری از صفات نیک و بد مرد و زن با هم اشتراک دارند، اما در تعدادی از صفات با توجه به ویژگی های خاص، بین آن‌ها اختلاف است.

امیرالمؤمنین(ع) دربارة صفات مردان و زنان و مقایسة برخی از آن‌ها می‌فرماید: «خیار خصال النساء شرار خصال الرجال: الزهو و الجبن و البخل فإذا کانت المرأة مزهوة لم تمکن من نفسها و إذا کانت بخیلة حفظت مالها و مال بعلها و إذا کانت جبانة فرقت من کلّ شی یعرض لها؛[۱] خصلت های نیک زنان، خصلت های بد مردان است. [این خصلت ها عبارتند از:] تکبّر، ترس و بخل. هرگاه زنی متکبر باشد، بیگانه را به خود راه نمی دهد و اگر بخیل باشد، مال خود و همسرش را حفظ می‌کند. زنی که ترسو باشد، از هر چیزی که به آبروی او صدمه بزند، می ترسد و فاصله می گیرد».

مراد حضرت امیر(ع) از تکبر در زنان، تکبّر آنان در برابر نامحرمان است وگرنه تکبّر زن در برابر شوهر خود یا به جهت کارهای خوب یا امور دیگر، از مفاسد اخلاقی محسوب می‌شود. شاید بتوان گفت اکثر اختلافات خانوادگی به خاطر تکبر و خود‌بزرگ‌بینی زنان و مردان نسبت به یکدیگر است. بنابراین در محیط خانه، زن نسبت به شوهر باید متواضع باشد، همان طور که مرد باید متواضع باشد، یا زن نسبت به پدر و مادر و خواهران و برادران خویش باید تواضع و فروتنی را رعایت کند.

ترسو بودن در مورد حفظ خویش از مردان و نامحرمان است. اگر زن در این زمینه ترسو نباشد، مورد تجاوز دزدان و نامردان قرار می گرد و گوهر گرانبها و ارزشمند عفت از دست می رود و از ارزش ساقط می شود، ولی ترسو بودن زن در برابر مشکلات یا در دفاع از خود و فرزندان، خوب و پسندیده نیست.

در تاریخ نمونه هایی از زن های شجاع به چشم می‌خورد که شجاعت آنان مورد تأیید بزرگان دین قرار گرفته است. مانند «نسیبه» زنی که در جنگ اُحد مانند مردان جنگید و از پیامبر دفاع کرد. نیز مانند زن «عمروبن جموح» که جنازة شوهر و برادر و فرزندان شهید خود را سوار بر شتر کرده و به سوی مدینه حرکت داد. هم چنین مانند «سودة همدانی» که شجاعانه در برابر معاویه از علی(ع) حمایت کرد و هیچ ترسی از او به دل راه نداد.

نمونه های دیگری از زن های شجاع و توانمند در تاریخ فراوان است.


پی نوشت ها:


[۱]
نهج البلاغه، کلمات قصار، شمارة 234