چرا انسان های مؤمن باید بیشتر درد و سختی تحمل کنند؟

 انسان از آغاز زندگى حتى از لحظه‏اى که نطفه او در قرارگاه رحم واقع مى شود، مراحل زیادى از مشکلات و درد و رنج‏ها را تحمل مى کند تا متولد مى شود. بعد از تولد در دوران طفولیت و سپس جوانى و از همه مشکل‏تر در دوران پیرى، با انواع مشقت‏ها و رنج‏ها رو در رو است. این طبیعت زندگى در دنیا است و کم و بیش شامل همه انسان‏ها مى شود و کسى از آن استثنا نیست.
انتظار وضعى غیر از این داشتن اشتباه است. نگاهى به زندگى انبیا و اولیاى الهى نشان مى دهد که زندگى این گل‏هاى سر سبد آفرینش نیز با انواع ناملایمات و درد و رنج‏ها قرین است. هنگامى که دنیا براى آن‏ها چنین باشد، وضع براى دیگران روشن است.
اگر افراد یا جوامعى را مى بینیم که به ظاهر درد و رنجى ندارند، بر اثر مطالعات سطحى ما است، از این رو وقتى نزدیک‏تر مى شویم، به عمق درد و رنج‏هاى اینان (صاحبان زندگى مرفه) آشنا مى شویم، یا این که براى مدتى محدود نیستند داراى مشکلات نیستند که قانون کل جهان را بر هم نمى‏زند.(1)
این که انسانى پیدا شود که در زندگى داراى مشکلى نباشد، تصور نادرستى است.
بیمارى‏ها، درد سرها، تلاش‏ها براى زندگى، محدودیت لذت‏ها، تکرارى بودن زندگى و بى معنایى آن براى بسیارى و احساس پوچى، جنگ‏ها، مشکلات طبیعى، برآورده نشدن بسیارى از خواسته‏ها، به هدف و مقصود نرسیدن، از بین رفتن نقشه‏ها براى زندگى، وجود موانع و هزاران مورد دیگر موجب مى شود از این تصور خام (نبود مشکل براى برخى) دست بکشیم. وجود سختى‏ها و مشکلات براى زندگى ما لازم است و بدون وجود آن‏ها زندگى بى معنا و یکنواخت خواهد بود.
سختى‏ها و دشوارى‏ها نقش مهم و نیرومندى در تربیت، تقویت اراده، شکوفایى استعدادهاى نهفته انسان و بیرون آوردن زندگى انسان از یکنواختى و تکرار دارند، ولى وقتى سخن از کارکرد سازنده دشوارى و مصائب مى رود، منظور این نیست که این تأثیر روى همه افراد یکسان است، بلکه روى برخى ممکن است نقش منفى داشته باشد، ولى مهم چگونگى برخورد و رویارویى با مشکلات است. هر اندازه شخص داراى جهان بینى بهترى باشد و فلسفه رنج‏ها و مصائب را بهتر بشناسد و از نظر روحى، خطرپذیر و با اراده و مقاوم‏تر باشد، از جنبه‏هاى مثبت مشکلات بهره افزون‏ترى مى گیرد. بر عکس هر اندازه شخص عافیت طلب، بدبین و خطر گریزتر باشد، از مشکلات آثار منفى بیشترى دریافت مى دارد.
سختى‏ها و گرفتارى‏ها مقدمه کمال و پیشرفت است. این امور براى تکامل بشر ضرورت دارد.
اگر سختى‏ها و رنج‏ها نباشد، بشر تباه مى گردد. قرآن کریم مى فرماید: «همانا انسان را در رنج و سختىِ آفرینش قرار دادیم».(2) بنابراین انسان باید مشقت‏ها را تحمل کند و سختى‏ها بکشد تا به کمال لایق خویش دست یابد.
تضاد و کشمکش شلاق تکامل است و موجودات زنده با این شلاق خود را به سوى کمال مى رسانند.(3)
براى توضیح بیشتر مراجعه کنید به مجموعه آثار، ج 1، استاد شهید مطهرى، ص 176 تا 196.
پى نوشت‏ها:
1. ناصر مکارم شیرازى، تفسیر نمونه، ج 27، ص 10.
2. بلد (90) آیه 4.
3. مرتضى مطهرى، مجموعه آثار، ج 1، ص 176 به بعد.

در مورد مقام صبر توضیح دهید؟

 

 صبر در قرآن مجید بیش از هفتاد بار تکرار شده، در حالى که هیچ یک از فضایل انسانى به این اندازه مورد تأکید قرار نگرفته، و این حاکى از اهمیت صبر است. در این باره روایات زیادى نیز از معصومان نقل شده که در برخى از کتب، به نُهصد حدیث رسیده است.

 

در اهمّیت صبر و مقام صابران همین بس که قرآن مجید اجر آن را بى حساب مى داند: "انّما یوفى الصابرون أجرهم بغیر حساب؛ صابران اجر و پاداش خود را بى حساب دریافت مى دارند".(1)

 

امام سجاد(ع) مى فرماید: "هنگامى که قیامت برپا مى شود، ندا دهنده‏اى ندا مى دهد که اهل صبر به پا خیزند. گروهى بر مى خیزند، به آن‏ها گفته مى شود: سوى بهشت بروید.

 

در این حال، فرشتگان به استقبال آن‏ها مى آیند و مى گویند: کجا مى روید؟

 

مى گویند: سوى بهشت. فرشتگان مى گویند: قبل از حساب؟ مى گویند: آرى.

 

مى گویند: شما کیستید؟ مى گویند ما صابرانیم. مى گویند: صبر شما چه چیز بوده است؟ مى گویند: ما در راه طاعت خدا و پرهیز از گناهان و در برابر بلا صبر و شکیبایى کردیم. اینجا است که فرشتگان مى گویند: داخل بهشت شوید. چه عالى است پاداش عاملان!".(2)

 

قرآن مجید کلید ورود بهشت را صبر مى داند: "فرشتگان بر در بهشت به استقبال مى آیند و به آن‏ها مى‏گویند: سلام بر شما، به خاطر صبر و استقامتتان! چه نیکو است سرانجام آن سراى جاویدان".(3)

 

امام صادق(ع) فرمود: "کسى که در بلاها و دشتوارى‏ها صبر کند، خداوند پاداش هزار شهید براى او منظور مى دارد".(4)

 

روایات زیادى در این باره نقل شده است که براى مطالعه بیشتر کتاب اصول کافى را معرفى مى کنیم.

 

پى نوشت‏ها:

 

1. زمر (39) آیه 10.

 

2. تفسیر قرطبى، ج 5، ص 4532.

 

3. رعد (13) آیه 24.

 

4. سفینة البحارک ج 2، ص 5.

 

 

درمورد جایگاه و مقام انسان توضیح دهید؟

 

  ارزش و مقام انسان در چند محور قابل بررسى است:

 

1 - کرامت ذاتى؛ انسان کرامت ذاتى دارد که این نوع کرامت حاکى از عنایت ویژه پروردگار به آدمى و به اختیار انسان ربطى ندارد؛ یعنى انسان چه بخواهد و چه نخواهد، از این کرامت برخوردار است.

 

قرآن مجید در این باره مى‏فرماید: "ما بنى‏آدم را کرامت بخشیدیم و آنان را بر صحرا و دریا مسلط کردیم و بر بسیارى از مخلوقات خویش برترى دادیم".(1)

 

2 - جانشین خدا بودن؛ قرآن مجید مى‏فرماید: "به یاد آور زمانى را که خداوند به فرشتگان فرمود: به راستى روى زمین جانشین قرار خواهم داد".(2) البته این خلافت ویژه آدم(ع) و برخى از فرزندان او که به مقام عالى انسانى و علم به اسماء الهى دست یافته‏اند مى‏باشد.

 

3 - کارگزار بودن جهان براى آدمى: آیات زیادى از تسخیر جهان و آفرینش آن چه در زمین است، براى انسان سخن مى‏گوید که جایگاه رفیع وى را مى‏رساند، مانند آیه "سخّر لکم ما فى السموات و ما فى الارض جمیعاً؛ آن چه در آسمان و زمین است تسخیر شما قرار دادیم".(3)

 

4 - امانتدار بودن انسان: انسان امانتدار خدا است و رسالت و مسئولیت دارد. قرآن مجید مى‏فرماید: "ما امانت خویش را بر آسمان و زمین و کوه‏ها عرضه کردیم، همه از پذیرش آن امتناع ورزیدند و از قبول آن ترسیدند اما انسان بار امانت را به دوش کشید و پذیرفت".(4)

 

البته باید این نکته را در نظر داشت که انسان همه کمالات را بالقوه دارد و باید آن‏ها را به فعلیت برساند. خود او باید سازنده و معمار خویشتن باشد. پس انسان حقیقى که خلیفةالله است، مسجود ملائکه است، همه چیز براى او است و بالاخره دارنده همه کمالات انسانى است، انسان به علاوه ایمان است، نه انسان منهاى ایمان. انسان منهاى ایمان، کاستى گرفته و ناقص است. چنین انسانى حریص، خونریز و بخیل و از حیوان پست‏تر است.(5)

 

در مورد مقام مؤمن به عنوان انسان نمونه هر چند روایات زیادى وارد شده است اما تنها به یک حدیث معتبر که سنى و شیعه آن را نقل کرده‏اند اشاره مى‏کنیم. امام باقر(ع) مى‏فرماید: "رسول خدا(ص) در شب معراج به خداوند عرض کرد: حال مؤمن نزد تو چگونه است؟ فرمود: اى محمد! کسى که به دوستدارم اهانت کند، به جنگ‏جویى با من برخاسته و من از هر چیز زودتر یارى دوستان خود کنم.

 

.... هیچ بنده‏اى از بندگان به چیزى محبوب تر از واجبات به من نزدیک نمى‏شود. همانا بنده به وسیله نافله به من نزدیک مى‏شود تا آن که او را دوست دارم. وقتى او را دوست داشتم، گوش او مى‏باشم که با آن مى‏شنود؛ چشمش که به آن مى‏بیند، زبانش که به آن سخن مى‏گوید و دستش که با آن اخذ مى‏کند. اگر مرا بخواند، او را جواب دهم و اگراز من چیزى بخواهد، او را عطا مى‏کنم".(6)

 

پى‏نوشت‏ها:

 

1 - اسراء (17) آیه 70.

 

2 - بقره (2) آیه 30.

 

3 - جاثیه (45) آیه 13.

 

4 - احزاب (33) آیه 72.

 

5 - استاد مطهرى، مجموعه آثار ج‏2، ص 273، با تلخیص.

 

6 - وسائل الشیعه، ج 3، ص 53.